Just read me ....
|
Wednesday, April 30, 2008
" این نیز..... " :
در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت ؛ این انسان های سخت هستند که می مانند نه روزهای سخت.
Wednesday, April 30, 2008
Tuesday, April 29, 2008
"دیوانهء عزیزم بیا با هم بخندیم به دیوانگیمان ..... " :
گريستم،گفتند ديوانه اي. خنديدم،گفتند ديوانه اي. سكوت كردم،گفتند ديوانه اي. بلند حرفم را زدم،گفتند ديوانه اي.... راستي چه عادي زندگي ميكنند ديوانه ها!!!!!_
Tuesday, April 29, 2008
Monday, April 28, 2008
خدایا به من توفیق تلاش در شکست ، فداکاری در سکوت ، دین بی دنیا ، خدمت بی نان ، عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه و دوست داشتن بدون آن که دوست بداند روزی کن
Monday, April 28, 2008
Sunday, April 27, 2008
"حرمت اعتبار خودرا هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم"
Sunday, April 27, 2008
Saturday, April 26, 2008
" To fear love is to fear life, and those who fear life are already three parts dead. " Bertrand Russell
Saturday, April 26, 2008
Friday, April 25, 2008
آن کس که چرایی زندگی را می داند با هر چگونگی آن کنار می آید . نیچه
Friday, April 25, 2008
Thursday, April 24, 2008
" . . . قمیصی از پیراهن صبر مزین تر نه ؛ بر هیکل وجود بپوشانید و جامه ای مبارک تر از تحمل و رضا نه ؛ جسم ملکوتی را به آن بیارایید . . . "
Thursday, April 24, 2008
Wednesday, April 23, 2008
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
حافظ
Wednesday, April 23, 2008
Tuesday, April 22, 2008
" می گن اگر انتظارو از آدما بگیری در جا می میرن ... حرفایی می زنن ! " :
فرق است میان آن که یارش در بر با آن که دو چشم انتظارش بر در
Tuesday, April 22, 2008
Monday, April 21, 2008
" خداییش این دیگه از منم مثبت تره ! " :
هیچ چیز واقعا" خراب نیست ، حتی ساعتی که از کار افتاده دو بار در روز زمان رادرست نشان می دهد.
Monday, April 21, 2008
Sunday, April 20, 2008
عید اعظم رضوان عید گل بر همگی مبارک و فرخنده باد !
" ای بلبلان الهی از خارستان ذلت به گلستان معنوی بشتابید و ای یاران ترابی قصد آشیان روحانی فرمایید. مژده به جان دهید که جانان تاج ظهور بر سر نهاده و ابوابهای گلزار قدم را گشوده. چشم ها را بشارت دهید که وقت مشاهده آمد و گوشها را مژده دهید که هنگام استماع آمد. دوستان بوستان شوق را خبر دهید که یار بر سر بازار آمد و هدهدان صبا را آگه کنید که نگار اذن بار داده. ای عاشقان روی جانان غم فراق را به سرور وصال تبدیل نمایید و سم هجران را به شهد لقا بیامیزید. اگرچه تا حال عاشقان از پی معشوق دوان بودند و حبیبان از پی محبوب روان ؛ در این ایام فضل سبحانی از غمام رحمانی چنان احاطه فرموده که معشوق طلب عشاق می نماید و محبوب جویای احباب گشته ."
Sunday, April 20, 2008
Saturday, April 19, 2008
" زندگی " :
وقتی سنمون بالا می ره به کفش های راحت تری نیاز داریم برای ادامه دادن
Saturday, April 19, 2008
Friday, April 18, 2008
" بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم " :
چون سبوی تشنه ... از تهی سرشار ، جویبار لحظه ها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ ، دوستان و دشمنان را می شناسم من . زندگی را دوست می دارم ؛ مرگ را دشمن .
وای ، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظه ها جاری .
اخوان، آخر شاهنامه، تهران- تیر 1335
Friday, April 18, 2008
Thursday, April 17, 2008
" مردی که می خندد * " :
آدم ها در دو حالت همديگر را ترك مي كنند: اول اينكه احساس كنند كسي دوستشون نداره و دوم اينكه احساس كنند يكي خيلي دوستشون داره . ويكتور هوگو
* نام کتابی از ویکتور هوگو
Thursday, April 17, 2008
Wednesday, April 16, 2008
" For a man who has love , effort is a rest . "
Wednesday, April 16, 2008
Tuesday, April 15, 2008
چندت کنم حکایت؟ شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
Tuesday, April 15, 2008
Monday, April 14, 2008
" به نظرت خوبه فکر کنیم فروغ درست گفت ؟ " :
خورشید مرده بود و هیچ کس نمی دانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته ایمان است !
" به نظرم شعر قشنگه ؛ اما ناامیدی مرگه ."
Monday, April 14, 2008
Sunday, April 13, 2008
مانع در زمان هاي قديم، پادشاهي تخته سنگي را در وسط جاده قرار داد و براي اين که عکس العمل مردم را ببيند، خودش را جايي مخفي کرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از کنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي کردند که اين چه شهري است که نظم ندارد. حاکم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و... با وجود اين هيچ کس تخته سنگ را از وسط راه برنمي داشت. نزديک غروب، يک روستايي که پشتش بار ميوه و سبزيجات بود، نزديک سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و ان را کناري قرار داد. ناگهان کيسه اي را ديد که وسط جاده و زير تخته سنگ قرار داده شده بود. کيسه را باز کرد و داخل آن سکه هاي طلا و يک يادداشت پيدا کرد. پادشاه در آن يادداشت نوشته بود: " هر سد و مانعي مي تواند يک شانس براي تغيير زندگي انسان باشد."
Sunday, April 13, 2008
Saturday, April 12, 2008
وقتی که بچه بودم ، غم بود اما کم بود ... اسماعیل خویی
Saturday, April 12, 2008
Friday, April 11, 2008
خدايا آفريدي رايگان ، روزي دادي ام رايگان ، پس بيامرز رايگان كه تو خدايي نه بازرگان .
خواجه عبدالله انصاري
Friday, April 11, 2008
Thursday, April 10, 2008
" به امید آزادی همه و زندگی بدون واهمه ..... " :
اگر تمام مردم دنيا بزرگترين غمشون را در دست بگيرند و در صفي بايستند تا يک قاضي حکم کند غم چه کسي از همه بزرگتره هر کسي با نيم نگاهي به بغل دستي خود غمش را در جيب مي گذارد و به خونه بر ميگردد .
وقتی با تمام وجودمون باورکنیم ؛ خونهء همهء ما گرم وصادق و روشنه .
Thursday, April 10, 2008
Wednesday, April 09, 2008
" فکرشم نمی کردم شعر خوب هم بگی ! " :
من نمیدانم که انسان چیست ؛ خوشبختی کدام است ؛ شعر کجاست ؛ و زندگی یعنی چه ؛ : اما احساس می کنم که انسانم ؛ خوشبختم ؛ و " شعر" جاریست ...
Wednesday, April 09, 2008
Tuesday, April 08, 2008
"... کوران انکار آفتاب کنند و گمان نمایند که کاری کرده اند دیگر غافل از این که کوری خود را آشکار نموده اند ... "
Tuesday, April 08, 2008
Monday, April 07, 2008
ain't it funny ?!
" . . . there is only one thing in the world worse than being talked about, and that is not being talked about."
(Oscar Wilde, The Picture of Dorian Gray)
Monday, April 07, 2008
Sunday, April 06, 2008
"اندیشیدن به پایان هر چیز , شیرینی حضور را تلخ می کند . بگذار پایان تو را غافلگیر کند , مثل آغاز " .
Sunday, April 06, 2008
Saturday, April 05, 2008
با گام برداشتن دیگران ؛ مسافر به مقصد نمی رسد .
Saturday, April 05, 2008
هر بار كه مي روي، رسيده اي
پشتش سنگين بود و جاده هاي دنيا طولاني. مي دانست كه هميشه جز اندكي از بسيار را نخواهد رفت. آهسته آهسته مي خزيد، دشوار و كُند؛ و دورها هميشه دور بود. سنگ پشت ، تقديرش را دوست نمي داشت و آن را چون اجباري بر دوش مي كشيد. پرنده اي در آسمان پر زد، سبك؛ و سنگ پشت رو به خدا كرد و گفت: اين عدل نيست، اين عدل نيست. كاش پشتم را اين همه سنگين نمي كردي. من هيچ گاه نمي رسم. هيچ گاه. و در لاك سنگي خود خزيد، به نيت نا اميدي. خدا سنگ پشت را از روي زمين بلند كرد. زمين را نشانش داد. كُره اي كوچك بود. و گفت: نگاه كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس نمي رسد. چون رسيدني در كار نيست. فقط رفتن است. حتي اگر اندكي. و هر بار كه مي روي، رسيده اي. و باور كن آنچه بر دوش توست، تنها لاكي سنگي نيست، تو پاره اي از هستي را بر دوش مي كشي؛ پاره اي از مرا. خدا سنگ پشت را بر زمين گذاشت. ديگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راه ها چندان دور. سنگ پشت به راه افتاد و گفت: چه خوب است رفتن،اگر بتوانی حتي اندكي و پاره ای از " او" را با عشق بر دوش بکشی.
تلاش کنیم تا یاد بگیریم و از مسیر لذت ببریم . جانتان خوش باد .
Saturday, April 05, 2008
Friday, April 04, 2008
اين نگاه من و توست كه زندگي را زشت و زيبا ميكند نگاه ما
Friday, April 04, 2008
" بدون شرح " :
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد سینه را بر سر مقصود سپر باید کرد از شب و ظلمت و از ظلم نباید ترسید تا به خورشید فقط ذکر سحر باید کرد به حساب دل از این راه خبر باید داشت وجهان را هم از این راز خبر باید کرد تیغهء مرگ اگر از رگ و جان داشت گذر عاقبت از لبهء تیغ گذر باید کرد عشق من در سفر عشق خطر باید کرد موج در موج اگر شاهد دریا باشی قطره قطره به دل دوست اثر باید کرد از سفر جز هنر عشق نباید آموخت از دل خود به دل دوست سفر باید کرد عشق من در سفر عشق خطر باید کرد یار من ، چرخ به دلخواه نخواهد گردید تا بدانی به چه تدبیر هنر باید کرد فتح این قلهء آزاد به آسانی نیست عشق من در سفر عشق خطر باید کرد عشق من در سفر عشق خطر باید کرد
Friday, April 04, 2008
Thursday, April 03, 2008
" عزیز دلم . . . می شه لطفا اینقدر منو امتحان نکنی " :
به من می گفت: آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، می میرم باورم نمیشد... فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم، بمیر...! سالهاست که در تنهایی پژمرده ام، ای کاش امتحانش نمیکردم
Thursday, April 03, 2008
|
|