!پرنده كش





Just read me ....





آرشيو

10/01/2002 - 11/01/2002 11/01/2002 - 12/01/2002 12/01/2002 - 01/01/2003 01/01/2003 - 02/01/2003 02/01/2003 - 03/01/2003 03/01/2003 - 04/01/2003 04/01/2003 - 05/01/2003 05/01/2003 - 06/01/2003 06/01/2003 - 07/01/2003 07/01/2003 - 08/01/2003 08/01/2003 - 09/01/2003 09/01/2003 - 10/01/2003 10/01/2003 - 11/01/2003 11/01/2003 - 12/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 03/01/2007 - 04/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 09/01/2007 - 10/01/2007 10/01/2007 - 11/01/2007 11/01/2007 - 12/01/2007 12/01/2007 - 01/01/2008 01/01/2008 - 02/01/2008 02/01/2008 - 03/01/2008 03/01/2008 - 04/01/2008 04/01/2008 - 05/01/2008 05/01/2008 - 06/01/2008 06/01/2008 - 07/01/2008 07/01/2008 - 08/01/2008 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 12/01/2011 - 01/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012



My E-Mail


برداشت دوم
پرنده
پوچستان
Monday, October 31, 2005


مردان عامل چاقي زنان !!!

http://www.salamat.ir/index1.asp?t=4#3




پردرآمدترين مردگان
http://www.bbc.co.uk/persian/business/story/2005/10/051029_ra-forbes-.shtml

" خدایش بیامرزاد ... شهريار پارسي‌پور " :
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-605556





Sunday, October 30, 2005


" ماجرای عجیب سگی در شب " :

اسم کتابیست که " مارک هادون " نوشته و " شیلا ساسانی نیا " ترجمه کرده ؛ نشر افق هم چاپ کرده ...
برنده شانزده جایزه هم شده از جمله : جایزهء بهترین کتاب داستانی سال وایت برد ؛ جایزهء گاردین ؛ جایزهء ساوت بانک شو و....
راجع بهش گفتن : " اثری همانقدر شادی آور که غم انگیز ... " ؛ " داستانی درخشان " و ....
خلاصه اش این است : کریستوفر نوجوانی مبتلا به سندروم اوتیسم است. او به علت این بیماری خاص از درک مسائل عادی زندگی روزمره عاجز است ؛ اما هوش فوق العاده ای دارد و دنیا را دیگرگونه می بیند ....
_ حدود سه ما پیش داستان را خواندم ؛ ولی این اعتیاد به لینک دادن نگذاشت که جایی هم به این کتب برسه ! به هر حال کتاب شاهکار نیست ؛ بسیار ساده است و ترجمه هم دست اندازهایی دارد ؛ اما به خواندنش می ارزد ... حداقل می شه فهمید کسی که سندروم اوتیسم داره چجوری به دنیا نگاه می کنه ... ان شاء الله خداوند به همه بچه های سالم وخوب عطا کنه ... آمین و جانتان خوش باد.





Saturday, October 29, 2005


" تا باد چنین بادا ... " :
دانش‌آموزان دبستاني ژاپن ماهانه بيش ازهفت کتاب می خوانند
http://www.irna.ir/fa/news/view/menu-153/8408069483190459.htm

" خدایش بیامرزاد ... " :
"مصطفی اسکویی" ؛ بنيانگذار تئاتر آناهيتا ؛ در گذشت
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/10/051028_pm-ja-oskouei.shtml
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-603987





Friday, October 28, 2005


" ... و من همچنان بستنی دوست دارم ! " :

http://burgzt.laikas.lt/~kornaz/pics/Ledai.gif





Wednesday, October 26, 2005


" دوم آبان سالگرد پرواز فریدون مشیری است. روانش شاد و یادش گرامی باد. " :
پنج برش از شعرهایش :

تنها نگاه بود و تبسم؛ میان ما
تنها نگاه بود و تبسم.
اما ... نه :
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی که قلب هامان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره می گداخت
دست تو بود و دست من ؛
- این دوستان پاک -
کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند
وز این پل بزرگ
- پیوند دست ها -
دل های ما به خلوت هم راه داشتند !
یک بار نیز
- یادت اگر باشد -
وقتی تو راهی سفر بودی
یک لحظه ؛ وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم...
تنها نگاه بود و تبسم ؛ میان ما
ما پاک زیستیم !

*****

دوست ؛ آشفتگی خاطر ما می خواهد.
عشق بر ما همه باران بلا می خواهد.
آنچه از دوست رسد ؛ جان ز خدا می طلبد ؛
و آنچه را عشق دهد ؛ دل به دعا می خواهد !
پیر ما غسل به خوناب جگر می فرمود :
که دل آیینهء عشق است ؛ صفا می خواهد ؛
تو و تابیدن در کلبهء درویشی ما ؟
تو خود این گونه نخواهی ؛ که خدا می خواهد.
بوسه ای زان لب شیرین ! که دل خستهء من
پای تا سر همه درد است ؛ دوا می خواهد!
گوش جانم ؛ سخن مهر تو را می طلبد
باغ شعرم نفس گرم تو را می خواهد.
همچو گیسوی بلند تو شبی می باید
تا بگویم که دلم از تو چه ها می خواهد.
تا گشاید دل تنگم به پیامی بفرست
آنچه گل از نفس باد صبا می خواهد.


*****

در فروبسته ترین دشواری ؛
در گران بارترین نومیدی ؛
بارها بر سر خود بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر؛
دست که هست !
بیستون را یاد آر ؛ دست هایت را بسپار به کار ؛
کوه را چون پر کاه از سر راهت بر دار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی ست ؛
دست هایی که به هم پیوسته ست !
به یقین ؛ هر که به هر جای ؛ در آید از پای
دست هایش بسته ست !
دست در دست کسی ؛
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی ؛
یعنی : پیمان دو عشق !
دست در دست کسی داری اگر؛
دانی ؛ دست ؛
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست !

لحظه ای چند که از دست طبیب ؛
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد :
نوشداروی شفابخش تر از داروی اوست !
چون به رقص آیی و سرمست بر افشانی دست ؛
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ؛ گنجینهء مهر و هنر است :
خواه برپردهء ساز ؛
خواه درگردن دوست ؛
خوا بر چهرهء نقش ؛
خواه بر دندهء چرخ ؛
خواه بر دستهء داس ؛
خواه در یاری نابینایی ؛
خواه در ساختن فردایی !
آنچه آتش به دلم می زند؛ اینک ؛ هر دم ؛
سرنوشت بشرست ؛
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده ست ؛ ولی
دست هامان؛ نرسیده ست به هم !

*****

نخستین نگاهی ؛ که ما را به هم دوخت !
نخستین سلامی ؛ که در جان ما شعله افروخت ؛
نخستین کلامی ؛ که دل های ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و؛
به مهمانی عشق برد ؛
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که ؛ دزدانه ؛ از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم !

چه خوش لحظه هایی که " می خواهمت " را
به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم !
دو آوای تنهای سرگشته بودیم ؛
رها ؛ در گذرگاه هستی ؛
به سوی هم از دورها پر گشودیم.
چه خوش لحظه های که هم را شنیدیم.
چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم.
چه خوش لحظه هایی که در پردهء عشق ؛
چو یک نغمهء شاد ؛ با هم شکفتیم !

*****

کسی مانند من تنها نماند.
به راه زندگانی وا نماند.
خدا را ؛ در قفای کاروان ها
غریبی در بیابان جا نماند.





Tuesday, October 25, 2005


این هم سرگرمی امروز _ گوگل در سال دو هزار و هشتاد و چهار :

http://www.nytimes.com/imagepages/2005/10/10/opinion/1010opart.htm

شاد زييويد و سربلند هماره روزگاران




جایزه جشنواره‌ي اديان ايتاليا به «اينجا چراغى روشن است» رسيد

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-602321





Monday, October 24, 2005


" هزار جهد بکردم بر سر آتش ! " :

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم





Sunday, October 23, 2005


" همراه شو ای عزیز؛ تنها نمان به درد
کین درد مشترک جدا جدا درمان نمی شود " :


... راه درمان پیدا می شود...

فريدون گله از قفس تن رها شد
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/10/051022_aa_fgoleh.shtml
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-601494

مهين اسكويي در بيمارستان بستری شد
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-601605





Saturday, October 22, 2005


" اول هفته را خوب شروع کنیم و ان شاء الله تا آخرش هم خوب باشیم ... " :

مدال برنز یونیکا به فیلمساز جوان تالشی تعلق گرفت
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=243174

رئیس جمهور میرقنبر؛ فیلم برگزيده جشنواره ياگاماتا شد
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-600973

" ... و این هم یک خرس خیلی شکمو که از غذای پرنده ها هم نمی گذره و شما را یاد هیچ چیز نمی اندازد !!! " :
http://smc62.smugmug.com/gallery/643883/1/27508803





Friday, October 21, 2005



Thursday, October 20, 2005


شش ماه حبس ؛ مجازات صحبت درباره تنبیه زنان

http://fardanews.com/shownews.php?id=12748


ايران بزرگ‌ترين مصرف‌كننده پارچه چادر مشكي جهان ژاپن و كره برايمان چادر مشكي توليد مي‌كنند
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-599776





Wednesday, October 19, 2005


" خداوند به همه مان کمک کند که قبل ازرفتن ؛ بایستیم وخانه هایمان را روشن کنیم..."

غافلان هم سازند
تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید
هم سازسایه سانانند
محتاط در مرزهای آفتاب
در هیات زندگان مردگانند
واینان دل به دریا افکنانند
به پای دارندهء آتش ها
زندگانی دوشادوش مرگ
پیشاپیش مرگ
همآره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام که زیسته بودند
که تباهی ازدرگاه بلند خاطرشان
شرمسار و سرافکنده می گذرد
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی درمجری آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند در شب کلاه درد
با جاپایی ژرف تراز شادی درگذرگاه پرندگان
در برابر تندر می ایستند
خانه را روشن می کنند
و می میرند
*****
با چشم ها زحیرت این صبح نا به جای
خشکیده بر دریچهء خورشید چارتاق
بر تارک سپیدهء این روزپا به زای
دستان بسته ام را آزاد کردم از زنجیرهای خواب
فریاد برکشیدم
اینک چراغ معجزه مردم
تشخیص نیم شب را از فجر
درچشمهای کور دلیتان
سویی به جای اگرمانده است آنقدر
تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب پرواز آفتاب را
با گوشهای ناشنوایی تان
این طرفه بشنوید در نیم پردهء شب
آواز آفتاب را
" دیدیم " گفتند خلق نیمی" پرواز روشنش را آری "
نیمی به شادی از دل فریاد برکشیدند " با گوش جان شنیدیم آواز روشنش را "
باری من با دهان حیرت گفتم
ای یاوه یاوه یاوه خلایق مستید ومنگ
یا به تظاهر تزویر می کنید
از شب مانده هنوزدودانگی
ورتائبید وپاک ومسلمان
نماز را از چاوشان نیامده بانگی
هرگاو گند چاله دهانی آتشفشان روشن خشمی شد
" این گول بین که روشنی آفتاب را از ما دلیل می طلبد "
طوفان خنده ها
" خورشید را گذاشته
می خواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب از نیمه نیز برنگذشته است "
طوفان خنده ها
*****
من درد در رگانم
حسرت دراستخوانم
چیزی نظیرآتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد
تا قطره ای به تفته گی خورشید جوشید از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نوروگرمی اش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش مفهوم بی فریب صداقت بود
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند در دردها وشادیهاشان
حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند
افسوس آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود
و آنان به عدل شیفته بودند
واکنون با آفتاب گونه ای آنان را این گونه دل فریفته بودند
ای کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم
تا باورم کنند
ای کاش می توانستم یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بیشمار را
گرد حباب خاک بگردانم تا با دوچشم خویش ببینند
که خورشیدشان کجاست و باورم کنند
ای کاش می توانستم...

احمد شاملو





Tuesday, October 18, 2005


چه سرنوشت غم انگيزی که کرم کوچک ابريشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پريدن بود

حسين منزوی





Monday, October 17, 2005


لزوم عمل به دستورات الهي پيش از تبليغ آن

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-599364

لا اكراه في الدين
http://www.amontazeri.com/Farsi/estefta/web/..%5Chtml%5C0530.htm





Sunday, October 16, 2005


" خلایق هرچه لایق ! "

... من که می گم سیصد هزار تومان در دقیقه کمه ؛ بهش دقیقه ای پانصد هزار تومان بدین ... حلال تر از این نمی شه ! ... الله علیم و یحب العالم .
برنامه «طنز» تلويزيوني دانش‌آموز 13 ساله را راهي اورژانس كرد
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-598535





Saturday, October 15, 2005


" اول هفته به خیر ... ان شاء الله تا آخرش برای همه خوب باشه ! " :

پری طلائی جشنواره باكو براي فيلمساز اردبيلي

http://www.shortfilmnews.com/world/show.asp?id=1237460728

برگزیدگان هفدهمین جشنواره مستند یاماگاتا؛یک جایزه برای ایران

http://www.shortfilmnews.com/world/show.asp?id=1129270194





Friday, October 14, 2005


این داستان هم مثل " عشق از زبان بچه ها " تکراری است ؛ اما به خواندنش می ارزد . اگر باور ندارید ؛ امتحان کنید ! :

معجزه

سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر مادرش فهميد برادر کوچکش سخت مريض است و پولي هم براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي توانست هزينهء جراحي پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتي به اتاقش رفت و از زير تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها رو رو تخت ريخت و آنها را شمرد .فقط پنج دلار.بعد آهسته از در عقبي خارج شد و چند کوچه بالاتر به دارو خانه رفت. جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش به مشتريان گرم بود بالاخره سارا حوصلش سر رفت و سکه ها رو محکم رو شيشه پيشخوان ريخت.داروساز جاخورد و گفت چه مي خواهي؟ دخترک جواب داد برادرم خيلي مريضِ مي خوام معجزه بخرم قيمتش چقدر است؟دارو ساز با تعجب پرسيد چي بخري عزيزم!!؟ دخترک توضيح داد برادر کوچکش چيزي در سرش رفته و بابام مي گويد فقط معجزه ميتواند او را نجات دهد من هم مي خواهم معجزه بخرم قيمتش چقدر است.داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولي ما اينجا معجره نمي فروشيم. چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خيلي مريض ِ و بابام پول نداره و اين همهء پول من است. من از کـــــجــا مي توانم معجزه بخرم؟؟؟؟مردي که گوشهء داروخانه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت از دخترک پرسيد : چقدر پول داري؟ دخترک پولها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد.مرد لبخندي زد وگفت: آه چه جالب!!!فکر ميکنم اين پول براي خريد معجزه کافي باشه. بعد به آرامي دست او را گرفت و گفت من مي خوام برادر و والدينت را ببينم فکر مي کنم معجزهء برادرت پيش من باشه آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.فرداي آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت. پس از جراحي پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم يک معجزه واقعي بود،مي خواهم بدانم بابت هزينهء عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟ دکتر لبخندي زد و گفت فقط 5 دلار که قبلا پرداخت شده ...





Thursday, October 13, 2005


"... و سرگرمی این هفته .... " :

سکس وفلسفه فیلم جنجالی محسن مخملباف

http://roozonline.com/arts/010875.shtml

http://makhmalbaf.com/

http://makhmalbaf.com/gallery.php?g=90&paT=3

حضور جنجالی سینمای ایران در جشنواره لندن
http://roozonline.com/arts/010872.shtml

محسن مخملباف: بعيد مي دانم در ايران نمايش
داده شود
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-584912
شاعر زباله های محسن مخملباف اجازه اکران گرفت
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=216678





Wednesday, October 12, 2005


" فعالیت های به شدت فرهنگی " :

همایش بزرگداشت حافظ در دوشنبه
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/10/051013_dr_hafeztajik.shtml

تمبر مشترك ايران و اسپانيا باتصویری از باغ شازده منتشر می شود
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-587773

انتشار تمبر مولانا با مشارکت ایران، ترکیه، سوریه و افغانستان
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=234510





Tuesday, October 11, 2005


" یک دقیقه سکوت برای اونایی که تو زلزله مردند و مقدار بیشتری هم برای اونایی که هنوز زنده اند ... " :

مصرف آب معدني باعث پوسیدگی دندان کودکان می شود
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-588426

صفار هرندي حضور زنان را بعد از ساعت 18 در ادارات وابسته به وزارت ارشاد ممنوع كرد
http://www.ilna.ir/shownews.asp?code=239930&code1=1

در طول اين سالها شئونات اسلامي در ادارات، سازمان‌‏ها، دانشگاهها، و اماكن دولتي رعايت نشده است
http://ilna.ir/shownews.asp?code=239484&code1=11

چهار زن ايراني در C.N.N.
http://pr.eprsoft.com/archives/004475.html





Monday, October 10, 2005


" دعا کنیم که هیچکس در زندگی نوشداروی بعد از مرگ سهراب نشود و نشویم ... " :

" امید تنها راه نجات است، اما به سختی به دست می آید ... "





Sunday, October 09, 2005


تار و پور هستی ام بر باد رفت
اما نرفت
عاشقی ها از دلم ...
دیوانگی ها از سرم.

رهی معیری





Saturday, October 08, 2005


یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند این مباش که مضمون نمانده است


صائب تبریزی





Friday, October 07, 2005


" تولدم مبارک _ پرنده کش ! " :

رو به روی مانیتور بشین وگذرعمر ببین ... ( من البته ترجیح می دهم مثل قدیمی ها کنارآب بنشینم و گذر آب و عمر را با هم ببینم ! ... اگرهم همراهی بود که با هم بنشینیم وباهم ببینیم وباهم قدیمی شویم که: زهی توفیق... )
آن وقت می شود : " گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است _ حافظ "
اگر هم تونستی " این قافلهء عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد_ خیام " ؛
باز هم اگر تونستی " من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بندهء آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم "
و در نهایت : می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل ومل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است _ خیام"
اما از هرچه بگذریم از این نمی شه گذشت که : " بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تاناگه ز یکدیگر نمانیم...
"
... واین داستان ادامه دارد ... جانتان خوش باد.





Thursday, October 06, 2005


" به نظرم مشکل در تفاوت سنی باشه ! " :
واقعا به کجا رسیدیم ... عجب صبری خدا دارد ...
http://www.bbc.co.uk/persian/news/story/2005/10/051005_mj-gay-marriage-pakistan.shtml

" ... کی می گه کجه ؟! " :
تهران جزو ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناسايی شد
http://www.bbc.co.uk/persian/business/story/2005/10/051004_si-best-cities.shtml

" خال آهو ... خال یار ... " :
http://www.milaadesign.com/barareh.html





Wednesday, October 05, 2005


" روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی سخنی نشنیدم ؛ تا ساکن سرای سکوت شدم ! " :

حسین دهلوی : اپرای " مانی ومانا " سالها است که در انتظار اجرا است .
موسیقی های آوازی کودکان می تواند برای همه کودکان جهان لذت بخش باشد.

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-593489

" چه ساده اید ؛ فکر کردین فیلم ها از این راه وارد بازار می شن ؟! " :

با هدف جلوگيري از تكثيرغیر مجاز فیلم های سینمایی مبتکران ایرانی سیستم لیزری محافظت از پرده سینما در مقابل فیلمبرداری پنهانی را ساختند
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-593446





Tuesday, October 04, 2005


" شما كه غريبه نيستيد " :

هوشنگ مرادي كرماني درجشنواره فیلم کودک اصفهان : آرزوی دیگری ندارم ؛ برای دو نسل قصه گفتم و...

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-592423

این حرفهای زیبا و سادهء کودکانه هم تقدیم به تمامی کسانی که به کودک درونشان احترام می گذارند:

http://www.militantplatypus.com/blog/dear-god/

جانتان خوش باد.





Monday, October 03, 2005


...

" بخشنده یزدانا ؛ این بندگان آزادگان بودند و این جان های تابان به نور هدایتت روشن و درخشنده گشتند ؛ جامی سرشار از بادهء محبت نوشیدند و اسراری بی پایان از اوتار معرفتت شنیدند ؛ دل به تو بستند و از دام بیگانگی جستند وبه یگانگی تو پیوستند. این نفوس نفیسه را انیس لاهوتیان فرما و در حلقهء خاصان در آر و در خلوتگاه عالم بالا محرم اسرار کن و مستغرق بحر انوار فرما. توئی بخشنده و درخشنده و مهربان. "

" دوست یکتا می فرماید : راه آزادی باز شده بشتابید و چشمهء دانایی جوشیده از او بیاشامید. بگو ای دوستان سراپردهء یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. به راستی می گویم هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانایی بیفزاید؛ پسندیدهء آفریننده بوده وهست. بگو ای مردمان در سایهء داد و راستی راه روید و در سراپردهء یکتایی در آئید. "





Sunday, October 02, 2005


شاهدان گر دلبری زينسان کنند
زاهدان را رخنه در ايمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش ديده نرگس دان کنند

http://www.isna.ir/Main/PicView.aspx?Pic=Pic-590236-5





Saturday, October 01, 2005


'خدا بزرگ است'؛ اثری که گالری تيت نمايش آن را ممنوع کرد

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/09/050926_pm-misunderstood-tate.shtml

نيم قرن از مرگ جيمز دين گذشت

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/09/050930_pm-dean-death.shtml







 

Powered By Blogger TM