Just read me ....
|
Monday, June 12, 2006
" به حق توکل کنید و امور را به حفظ او سپارید . "
Monday, June 12, 2006
" جانتان خوش باد "
وقتی پستی دلش نمی خواد آخری باشه ؛ همهء تلاشش را می کنه و بالاخره موفق می شه !
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
خاموشی آبی پاک تنهایی نسیم خیس قلبی گرم و زنده و بخشنده تر از اونی که بتونی بفهمی.
Monday, June 12, 2006
" سلام و …اگر دیگر ندیدمتون شب و روزهاتون همیشه به خیر " :
ننوشتنم هزار و پانصد دلیل دارد که راستش همان اولی کافیه که قوی ترین موجودات را سروته کند… پس نه شما چیزی بپرسید ؛ نه من چیزی می گم تا این پستی که دلش نمی خواد آخری باشه ؛ ولی تا مدت ها چاره ای جز پذیرفتن آخریت ! نداره ….تا این پست هم ؛ پست بشه . شمارش روز ها و مرور خاطرات از شونه های من سنگین تره و … گرچه ساده است ؛ اما … شاید کمک گرفتن از تنهایی خالی از فایده نباشد . گفته بودم ساده است ؛ خیلی ساده ….. آسان و چه آسان ….. گذشتن اگر تمام و کمال باشه درد نداره و به معنای واقعی کلمه ساده است… مجبوریم بگیم آسونه ؛ خیلی هم آسونه ! ! اگر عادت نداشتیم که دیگه این ضرب المثل را روزی چند بار به کار نمی بردیم و " با سیلی لپ خودمونو سرخ نگه نمی داشتیم " … گیریم که رنگ پریدگی طبیعی باشه ؛ وقتی کسی نیست درکش کنه … آخه مگه آدم …………………………… آدم ؟ ! آدم …. ؟ آها ؛ آدم . می دونید زندگی آدم خیلی راحت عوض می شه ؛ خیلی ساده ؛ خیلی آسون … اینقدر که حتی در تخیلتم نمی تونستی فکرشو بکنی … می فهمی که منظورم چقدره … می خوام اینطوری فکر کنم که می فهمی ! هرچقدر هم نخواهی بفهمی ؛ اینو دیگه می فهمی ؛ مطمئنم. مطمئن و امیدوار.
سکوتم خیلی طول کشید ؛ می دونم … اما این بارخیلی خیلی بیشتر خواهد بود ؛ از همراهیتون ممنونم . پرنده کش از شما کمال تشکر را داشته و دارد .
خوب ؛ قسمت " با تشکر از " را اگر بخواهم درست بنویسم ؛ چند روز وقت ما را می گیرد ؛ پس این قسمت را هم کوتاه می کنم ( هرچی باشه تا آخر این پست ؛ حق نوشتن و چی ننوشتن ! را دارم ) … خوب با تشکر از تو و شما و حافظ و فروغ وهمهء پرنده های زنده و مرده ( تا اینجا انصاف رعایت شده ؛ یه خانوم ؛ یه آقا ! ) و… عمو والت ( کمپانی نازنین والت دیزنی ) ؛ بونو و یوتو و تمامی عزیزانی که هستند.
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده بگوش که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوت چنگ بگوئیم آن حکایت ها که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش شراب خانگی ترس محتسب خورده بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش ز کوی میکده دوشش به دوش می بردند امام شهر که سجاده می کشید به دوش دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلی است رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش به جز ثنای جمالش مساز ورد ضمیر که هست گوش و دلش محرم پیام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش
* * * * * * * * *
" فتح باغ " : آن کلاغی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشهء آشفتهء ابری ولگرد و صدایش همچون نیزهء کوتاهی ؛ پهنای افق را پیمود خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند همه می دانند که من وتو از آن روزنهء سرد عبوس باغ رادیدیم
و از آن شاخهء بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند ؛ اما من وتو به چراغ و آینه پیوستیم ونترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام و هماغوشی در اوراق کهنهء یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است با شقایق های سوختهء بوسهء تو
و صمیمیت تن هامان ؛ در طراری و درخشیدن عریانمان مثل فلس ماهی ها در آب سخن از زندگی نقره ای آوازیست که سحرگاهان فواره آی کوچک می خواند
ما در آن جنگل سبز سیال شبی از خرگوشان وحشی و در آن دریای مضطرب خونسرد از صدف های پر از مروارید و در آن کوه غریب فاتح از عقابان جوان پرسیدیم که چه باید کرد ؟
همه می دانند همه می دانند ما به خواب سرد وساکت سیمرغان ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم در نگاه شرم آگین گلی گمنام و بقا را در یک لحظهء نا محدود که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچپچ ترسانی در ظلمت نیست سخن از روز است و پنجره های باز و هوای تازه و اجاقی که در آن اشیاء بیهده می سوزند و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ما است که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شب ها ساخته اند
به چمنزار بیا به چمنزار بیا و صدایم کن ؛ از پشت نفس های گل ابریشم همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند و کبوتر های معصوم از بلندی های برج سپید به زمین می نگرند.
فروغ
Monday, June 12, 2006
Sunday, June 11, 2006
Never cut the rope that can be simply untied.
-- K .M. Bryan
Sunday, June 11, 2006
Saturday, June 10, 2006
Always remember to forget the troubles that pass your way; BUT NEVER forget the blessings that come each day.
Saturday, June 10, 2006
|
|