" ....و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگریست .... " :
سالمرگ ... پنجمین سال ... یادآوری... تذکر ... تذکر .. تذکر ... نوبت به هممون می رسه ... جالبه ... اینجا که جاشه ؛ کسی توی صف کسی رو هل نمی ده ... غافلیم همه ... بالاخره می فهمیم ...قرار بر اینه ... روحمان شاد ... جانمان هم .
دوم مردادماه هشتادوسه
******
کورهها سرد شدن سبزهها زرد شدن خندهها درد شدن.
از سر ِ تپه، شبا شيههی ِ اسبای ِ گاری نمياد، از دل ِ بيشه، غروب چهچه ِ سار و قناری نمياد،
ديگه از شهر ِ سرود تکسواری نمياد.
ديگه مهتاب نمياد کرم ِ شبتاب نمياد. برکت از کومه رفت رستم از شانومه رفت: تو هوا وقتی که برق میجّه و بارون میکنه کمون ِ رنگهبهرنگاِش ديگه بيرون نمياد، رو زمين وقتی که ديب دنيارو پُرخون میکنه سوار ِ رخش ِ قشنگاِش ديگه ميدون نمياد.