Just read me ....
|
Sunday, September 30, 2007
" چشم ها را دیر یا زود باید شست …_ با احترام به سهراب و همهء آدم هایی که زودتر چشمهاشونو می شورن " :
" The only real voyage of discovery consists not in seeking new landscapes , but in having new eyes." _ Marcel Proust
Sunday, September 30, 2007
Saturday, September 29, 2007
" آتش نشانی … آتش گرفتم ! " :
روز آتش نشان مبارک …خدا قوت …تنتون سالم باشه و دلتون شاد.
Saturday, September 29, 2007
Saturday, September 22, 2007
خوشبختی آن است که بخواهی خودت باشی .
If you cannot be a star in the sky , then be a lamp in your own house.
Saturday, September 22, 2007
Friday, September 21, 2007
" آهای مردم دنیا ….. " :
در این زندگی کوتاه چطور می توان برای تنفر وقت پیدا کرد در حالیکه برای عاشق شدن وقت تنگ است ؟!
Friday, September 21, 2007
Thursday, September 20, 2007
" تو فکر یک سقفم . . . " :
صد و یکبار فکر کن اما یک بار که تصمیم گرفتی آن را عملی کن .
زندگی مانند یک بازی است ؛ به میدان بازی وارد شو و سعی کن که پیروز شوی.
Thursday, September 20, 2007
Wednesday, September 19, 2007
" باید در جمیع احوال با فرح ونشاط و انبساط باشی و ظهور این مقام محال بوده وهست مگر به ذیل توکل کامل توسل نمایی . این است شفای امم و فی الحقیقه دریاق اعظم است از برای انواع واقسام هموم و غموم و کدورات. و توکل حاصل نشود مگر به ایقان. مقام ایقان را اثرهاست و ثمرها. "
Wednesday, September 19, 2007
Tuesday, September 18, 2007
" دانه ؛ جوانه ؛ گل ؛ میوه . . . . . عشقی روشن و خوش " :
هر لحظه می شه از زندگی آموخت ... لطفا وقتی بچه ای را بغل می کنید ؛ حواستون جمع باشه که اگر مدادی که دستشه را توی چشم خودش نکرده ؛ دلیلی نداره که توی چشم شما نکنه ! جدا به خیر گذشت …از دیدن قیافهء کسی که روبرویمان بود ؛ خیلی ترسیدم ! خدایا شکرت ! چشم راستم را دوباره بهم برگردوندی تا بدونم مادیات از هر نوعش اعتباری نداره و نمی شه به بودنش مطمئن بود و دل بست…..خدایا ! عشق دلمان را سبز سبز کن .
Tuesday, September 18, 2007
Monday, September 17, 2007
" آرامش دریا ؛ آرامش باد ؛ آرامش زمین و آرامش روشن و مانا " :
آدم هایی که برای هم دعا می کنند ؛ خیلی آدم های خوبین ! مثلا مثل خود من !! یا این بغل دستیم . واقعا چقدر دنیامون قشنگتر می شه وقتی برای هم دعا می کنیم . خدایا ! نور بتابان به قلبهایمان ؛ باز هم ؛ بیشتر و بیشتر ..... یعنی راستش ما می دونیم که نور را می تابانی ؛ فقط کمکمون کن تا در مسیر درست این نور قرار بگیریم.
Monday, September 17, 2007
Sunday, September 16, 2007
" شبی یاد دارم که چشمم نخفت ..... یا چگونه می شود سرگیجه گرفت و خوب بود ! " :
خدای عزیزم به خاطر همهء نعمت هایی که به ما دادی و از این به بعد هم می دهی شکرت.....از صمیم قلب سپاسگزاریم . خدای پر نور شکرت که نورتو توی دل ما هم گذاشتی ؛ خیلی برکت نازنینی است و بسیار بسیار با ارزشه ؛ می شه لطفا کمکمون کنی تا حفظش کنیم ...بازم ممنون ! خدا جون خیلی بزرگی..... خدا جون خیلی دوست داریم و می دونیم که تو هم مارو دوست داری و همین سرچشمهء نورمونه در تمام راه .
Sunday, September 16, 2007
Saturday, September 15, 2007
" خواستن و خواستن و بالاخره توانستن توانستن توانستن توانستن توانستن ؛ مسالهء مهم امروز این است ! " :
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
( از شاعر و تمامی خانواده های وابسته معذرت می خوام که اسمشو نمی دونستم وگرنه حتما می نوشتم ! )
Saturday, September 15, 2007
Friday, September 14, 2007
" خوب خواستن و خوب دیدن ؛ سخته ولی ارزشش را دارد و خیلی خوب است " :
ما خیلی زرنگیم چون اینطوری به خودمون بیشتر از همه کمک می کنیم ..... شما هم یک بار انرژی مثبت را بزنین به رگهاتون ؛ همون رگهایی که می ره به قلبتون ؛ مطمئن باشین که دیگه قلبتونو بی انرژی مثبت رها نمی کنین ؛ امتحان کنین ؛ تضمینش هم کارکرد بهتر قلب خودتونه ؛ خواهید دید.
Friday, September 14, 2007
Thursday, September 13, 2007
" بازگشت قهرمانانه به سرزمین مانا " :
یک کاری را شروع کرده بودیم که بالاخره به نتیجهء خوب رسید ومطمئنیم وامیدوار که به امید خدا بقیهء کارها هم به نتایج خوب می رسند..
Thursday, September 13, 2007
Tuesday, September 11, 2007
"TRUST HIM FULLY........." :
When God leads you to the edge of the cliff, trust Him fully. Only one of the two things will happen; either He will catch you when you fall or He will teach you how to fly .
Tuesday, September 11, 2007
Monday, September 10, 2007
" . . . . . " :
آمد سحری ندا ز میخانه ما کای رند خراباتی دیوانه ما برخیز که پر کنیم پیمانه ز می زآن پیش که پر کنند پیمانه ما
Monday, September 10, 2007
Sunday, September 09, 2007
" دعا کنید و قوت و قدرت یابید ؛ هر قدر اوضاع و شرایط دشوار باشد ؛ قوت وقدرت به شما اعطاء خواهد شد ."
Sunday, September 09, 2007
Saturday, September 08, 2007
" خوبم ؛ خوبی و خوبیم " :
چقدر خوبه که بتوانیم خوب بخواهیم ؛ برای همه چقدر خوبه که بتوانیم خوب ببینیم ؛ همه را چقدر خوبه که سعی کنیم خوب باشیم ؛ حتی وقتی خوب بودن سخته !
Saturday, September 08, 2007
Friday, September 07, 2007
" فانوس " :
دارم با خود خودمون حرف می زنم ؛ آینه و عکس ! هم جلوم نیست ….. مگه نمی گیم خدا بهتر ازما می فهمه ؟…خوب ؛ پس می توانیم بهش اعتماد کنیم دیگه ….. می خوای یه جور دیگه بپرسم : اگه به خدا اعتماد نکنیم ؛ به کی می خواهیم اعتماد کنیم ؟! به این روزها واین شب ها ؟ به این دنیا ؟! خدا و ما . . . . . تنها راهی که داریم. دیگه این از آرامشم یه پا اونورتره ….. برویم با دل خوش به خیر و سلامت . فانوس یادت نره ؛ خیلی لازمش داریم ...بی نور نمیشه ! یعنی اگر مثبت تر بگیم : با نور خیلی بهتر می شه !
شادباش و دیر زی ..... و از همه مهم تر روشن و پر نور ؛ اونم با نور دائمی.
Friday, September 07, 2007
Thursday, September 06, 2007
"خیلی خوش می گذره ! وقتی با آرشیو فال بگیری ! ":
Saturday, August 21, 2004
" تا بوده همین بوده و تا هست همین است ..." :
_ کوشش کن به جهان نیندیشی ! این کهنه سرای دو در ؛ که از یکی می آییم , و از آن یک می رویم _ و فرصت فقط همین فاصله است ! ..... _ چرا پیشاپیش به ویرانی بیندیشم ؟ آیا چون مرگ هست نباید زیست ؛ و چون ویرانی خواهد بود نباید ساخت ؟
" مجلس قربانی سنمار " ( نمایشنامه ) _ بهرام بیضایی ---------------------------------------------- شانسی کلیک کردم روی یکی از مطالب قدیمی ...انگار توی همون تاریخ موندیم...البته مهمترین اتفاقی که افتاده ؛ عوض شدن یا بهتره بگییم بازشدن دیده...که بسیار باارزشه...ما که قدرشو می دونیم ؛ یعنی می خواهیم بدونیم ... پس چرا ...نه حرفمو پس می گیرم ؛ چرا نداره ؛ همینه که هست ! ...حالا در این میانه که ما نه رستم دستان هستیم و نه_____ اونی که باید نگه داره ؛ تا حالاش که خوب و عجیب نگه داشته ؛ ان شاءالله از این به بعدشم درست می کنه. فقط ما هم خوبه که عسل بخوریم تا قوی تر بشیم !! قوی ترین خودی که تا حالا بودیم ...قوی تر از روزهای پیش... چی ؟ بله ! اسفناجم خوبه ؛ لطفا بیار با هم بخوریمش !
Thursday, September 06, 2007
" آرشیو بر می گردد ! " :
وقتی همی چی خوبه ... آرشیو وبلاگتم درست می شه که همه چی بهتر بشه !داستان آرشیو وبلاگ خودش داستان درازیه .... به هر حال بعد از کلی وقت که ننوشتم ؛ آمدم سراغش دیدم اه ! آرشیوم کو ؟!خلاصه من که از روز اول زحمت های وبلاگمو انداخته بودم گردن یک دوست و بالاخره اینم دست خودشو می بوسید !! ولی هر چی با ایمیل راهنمایی کرد نشد که نشد .... به هر حال بی خیالش شدیم ... یعنی انگارفقط من بی خیالش شدم و ... تا اینکه یه ایمیل رسید که نتیجه اش شد " بازگشت دوبارهء آرشیو ! " طبق معمول متشکرم " برداشت دوم " ؛ موفق باشی.
Thursday, September 06, 2007
Wednesday, September 05, 2007
" هرگز از سایه نترس ؛ معنای سایه این است که نوری در نزدیکی می درخشد ."
نکتهء مهمی که باید همیشه یادم باشه اینه که وقتی از عزیزم انتظاری دارم ؛ بهترین و موثرترین کار اینه که خودم اجراش کنم ؛ نه اینکه فقط راجع بهش حرف بزنم…..وقتی من بتوانم ؛ عزیز هم می تواند ! البته گاهی وقت ها استثنا هم وجود داره ! ممکنه عزیز بتواند و من نتوانم !! ... خوب ؛ بالاخره یکی از خوبیهای زندگی مشترک اینه که دو طرف با کمک هم پیش می روند و هرجا لازم باشه می توانند دست هم را بگیرند و نیرویشان را چندین برابر افزایش بدهند…دقیقا یعنی افزایش بدهیم. ونکته دیگراینکه یادمون باشه تاریک ترین لحظات درست دقایقی قبل از طلوع خورشید و نور روز است….. چند قدم دیگه مانده ….. با کمک خدا ؛ دست در دست هم و….. می توانیم. قلبهایمان نورانی و روشن بادا….
Wednesday, September 05, 2007
Tuesday, September 04, 2007
" وقتی روز خوبیه ؛ خوبه و حتی عصبانیت هم جلوی خوبیشو نمی گیره ! " :
آهای اونایی که از انرژی مثبت ما غافلین… لطفا یک بار چشماتونو بشورین… مثبتی ارث بابای ما نیست… فقط کافیه چشماتونو بشورین نتایج خیلی خوبی داره؛ تازه چشماتون باز هم می شه یعنی یک تیر و صد تا نشون .
این همه بدی کردی و ندیدی ثمری خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟
Tuesday, September 04, 2007
Saturday, September 01, 2007
" چقدر خوبه که همه چیز اینقدر خوبه " :
چقدر خوبه وقتی دلت می خواد به نوای سرنای " مروارید اقیانوس " شامیرزا مرادی گوش بدهی و نوارش می آد دستت چقدر خوبه وقتی می خوای " پلوخورش " مرادی کرمانی را بخوانی و میسر می شود چقدر خوبه به طرز تصادفی به جشن فارغ التحصیلی دوستانه می رسی ( زود برگشتنم از سفر به دلایل زیادی خوبه ! ) چقدر خوبه که دوستانت را بعد از یه مدت می بینی چقدر خوبه وقتی بچهء کوچک استادت که برای اولین بار می بینیش می آد بغلت و غریبی هم نمی کنه چقدر خوبه که بچه ها توی این دنیا وجود دارند چقدر خوبه که بعد از مدت ها به آرامش رسیدی چقدر خوبه وقتی می توانی از یک پیغام آشنا , هرچند که نه غیرمنتظره , خوشحال بشی چقدر خوبه که تنت سالمه و قدر سلامتیت را هم می دانی چقدر خوبه وقتی سختی ها نمی شکننت و قوی ترت می کنن چقدر خوبه که می توانی تبدیل بشی به یک گوش مهربان ( البته در اون اندک مواقعی که زبان نیستی ! ) چقدر خوبه اون وقت هایی که گوش مهربان جاشو عوض می کنه و می شه زبان سخنگو ..... چقدر خوبه که داری ارزش مثبت بودن را دوباره می فهمی چقدر خوبه که آینده را روشن و تمیز و نازنین می بینیم.
دل و جانتان پر نور بادا
( باورم نمی شه ولی پنج دقیقه به سه بامداده ... چقدر خوبه که می توانی تا این ساعت بیدار باشی و بنویسی ! ( و چقدر خوبه که الان که می خوابی کلی خواب های خوش ببینی و فردا که بیدار می شی کلی واقعیت های خوش تر و نیکوتر ..... چقدر خوبه .........
Saturday, September 01, 2007
|
|