Just read me ....
|
Monday, January 28, 2008
« پرور دگار چشم عنایت فر موده که در آفاق بنگریم و آنچه وسیله تمدن و انسانیت است به آن تشبث نمائیم» .
« اگر دین سبب جنگ و جدال شود البته بی دینی بهتر است زیرا عدم شیئی مضر بهتر از وجود آن است» .
« اگر مسایل دینیه مخالف عقل و علم باشد وهم است زیرا مقا بل علم جهل است و اگر بگوئیم دین ضد عقل است مقصود این است که دین جهل است . لابد دین باید مطابق عقل باشد تا از برای انسان اطمینان حاصل شود.» .
« هر امری را منع و مقاومت می توان نمود مگر اقتضای زمان را» .
Monday, January 28, 2008
Sunday, January 27, 2008
جيرجيرک به خرس گفت: دوست دارم. خرس گفت: الان وقت خوابه، بعدا فکر ميکنم. خرس به خواب زمستوني رفت، اون نمي دونست که عمر جيرجيرک سه روزه . . . . .
Sunday, January 27, 2008
Thursday, January 24, 2008
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم ناديده میبينی و هم ننوشته میخوانی ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهانی بيفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور که از هر رقعه ی دلقش هزاران بت بيفشانی گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است خدا را يک نفس بنشين گره بگشا ز پيشانی ملک در سجده ی آدم زمين بوس تو نيت کرد که در حسن تو لطفی ديد بيش از حد انسانی چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشانی دريغا عيش شبگيری که در خواب سحر بگذشت ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی ملول از همرهان بودن طريق کاردانی نيست بکش دشواری منزل به ياد عهد آسانی خيال چنبر زلفش فريبت میدهد حافظ نگر تا حلقه ی اقبال ناممکن نجنبانی
Thursday, January 24, 2008
Wednesday, January 23, 2008
تصویر آرامش
پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند ، در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت ، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :" آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است
Wednesday, January 23, 2008
Tuesday, January 22, 2008
تصور كن اگر قرار بود هر كس به اندازه ي دانش خود حرف بزند چه سكوتي بر دنيا حاكم ميشد .
Tuesday, January 22, 2008
Saturday, January 19, 2008
همیشه فکر کردم که این عزاداری ها برای چیست ؟ چرا بر سر می زنیم یا که به سینه می کوبیم ؟ مسیر عمر را می گذرانیم تا به عاشورا برسیم قدری اشک می ریزیم و دوباره ها و دوباره ها .مسیر تکراری زندگی . غافل از اینکه حضرتش ما را به کجا خوانده است . ندای هل من ناصر ینصرنی او هنوزم هم در عالم طنین انداز است . اما ما نمی شنویم. ندایی که ما را به یاری حضرتش می خواند تا به اصلاح عالم پردازیم. مصیبت عاشورا را به یاد می آوریم بر یزید لعنت می فرستیم و بر حال آنان که در عاشورا حضرتش را تنها گذاردند می گرییم . در حالیکه خود نیز شاید از این دست باشیم. از دسته ای که از پوشیده شدن روی محبوب استفاده کردیم و کارزار کربلا را ترک گفتیم . عاشورا تکرار واقعیتی است که همواره با ماست. هر لحظه و هر ساعت. همواره می توانیم بسنجیم که ما در کدام سپاهیم ؟ سپاه امام حسین ؟ یا سپاه یزید؟ برای اصلاح عالم تلاش می کنیم ؟ حاضریم برای رفاه دیگران خود را به خطر اندازیم ؟ یا وابستگی های شدیدمان به این دنیای مادی سببی است تا در حساس ترین لحظه های زندگی محبوبمان را تنها گذاریم. درازه گویی می کنم آن هم با این قلم ناقص نا توان . می دانم که نشد می دانم که به قول بعضی ها مطلبم در نیامد. از ابتدا هم می دانستم اما باید می گفتم باید از خون هایی که به زمین ریخت و ما فقط به ظاهرش می گرییم می گفتم . پس " جامه های رنگینتان را بیرون آورید و به سوگ حضرت سید الشهدا سیاه جامه هایتان را بر تن کنید " و به جای او بر حال خود بگرییم که بسیار قصور ورزیده ایم دعا کنیم تا دستمان را بگیرد و یاری مان دهد هر چند که ما ندای یاری خواهیش را نشنیده گرفته ایم .
ای کاش همه مان همچون شمع ها برای عالم بسوزیم و آب شویم و هریک گوشه تاریکی از این عالم خاکی را به نور عشق حضرتش روشن سازیم.
ظهر خون مولا به تسبیح و نماز ، در میان خیمه ها راز و نیاز محشری شد چون وضو سازد به خون، قبله اش عشق است و تسبیحش جنون کربلا سجاده مولای عشق ، روی دوشش آتشین شولای عشق قدسیان آُسمانی سوختند ، چشم بر مولای محشر دوختند مهدی شریفی
M+M
Saturday, January 19, 2008
Friday, January 18, 2008
Thursday, January 17, 2008
تکلیف ما روشن شده خاموش ماندن
Thursday, January 17, 2008
" اندکی گرسنگی عارض شد ؛ عنوانش را خوردم ! " :
همه شب حیرانش بودم ، حیران شهر بیدار که پی سوز چشمانش می سوخت و هیچش اندیشه خواب به سر نبود و نجوای اورادش لخت لخت آسمان سیاه را می انباشت . چون لترمه دمه باتلاقی بوناکی که فضا را . حیران بودم همه شب شهر بی خواب را که آواز دهانش تنها همهمه عفن اذکارش بود. شهر بیدار با پی سوز پر دود بیداریش در شب قدری چنان در شب قدری . گفتم بنخفتی شهر ؟ همه شب به نجوای نگران بنخفتی . گفتند بر آمدن روز را به دعا شب زنده داری کردیم مگر به یمن دعا آفتاب بر آید گفتم حاجت روا شدید که آنک سپیده . به آهی گفتند کنون به جمعیت خاطر دل به دریای خواب می زنیم که حاجت نومیدانه چنین نیک برآمد . احمد شاملو
Thursday, January 17, 2008
Wednesday, January 16, 2008
" VIVA MONTREAL ! " :
تقصیر هیچ کس نبود
همه درها باز بود و دست های تو پر از کلیدهایی که من داده بودم ولی زنگ زدند کلیدها !!!در تردید دست های تو
hippopotamus 000
Wednesday, January 16, 2008
Tuesday, January 15, 2008
سفر به خیر
_" به کجا چنین شتابان؟" گون از نسیم پرسید.
_ " دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری ز غبار این بیایان؟ "
_" همه آرزویم، اما چه کنم که بسته پایم ..."
" به کجا چنین شتابان؟ "
_ " به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم."
_ " سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران ، برسان سلام ما را."
شفیعی کدکنی " در کوچه باغهای نیشابور"
Tuesday, January 15, 2008
Sunday, January 13, 2008
دریا
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است.
دریایم و نیست باکم از توفان :
دریا، همه عمر خوابش آشفته ست.
1346- تهران شفیعی کدکنی ( در کوچه باغهای نشابور)
Sunday, January 13, 2008
Saturday, January 12, 2008
"Be the Change you want to see in the world..."
Saturday, January 12, 2008
Thursday, January 10, 2008
" به حق توکل کنید و امور را به حفظ او سپارید . "
"هميشه مايه سرور قلوب گرديد زيرا بهترين انسان كسي است كه قلوب را به دست ارد و خاطري نيازارد"
Thursday, January 10, 2008
Wednesday, January 09, 2008
" IN DOROSTE " :
az yek taraf : به ياد داشته باش، دست نيافتن به آنچه مي خواهي، گاهي از اقبال بيدار تو سرچشمه مي گيرد. دالای لاما va az tarafe digar : بر اين باور باش كه عشق و دستاوردهاي عظيم، در برگيرنده مخاطرات بزرگ است. دالای لاما
Wednesday, January 09, 2008
Monday, January 07, 2008
" from Canada with Bicycle ! "
زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد ! كلود پیپر
Monday, January 07, 2008
Sunday, January 06, 2008
we’re all world citizens and we just need to do what we can do to make the world a better place: http://www.msnbc.msn.com/id/22477461/همهء ما شهروندان جهان هستیم و باید آنچه را که در قوّه داریم برای بهتر ساختن جهان انجام دهیم
Sunday, January 06, 2008
Saturday, January 05, 2008
برف نو، سلام سلام بنشين، خوش نشسته اي بر بام پاكي آورده اي، اي اميد سپيد همه آلودگي ست اين ايام شاملو
Saturday, January 05, 2008
Thursday, January 03, 2008
" intori ham mishe ... " :
- از خدا پرسيدم: خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟ خدا جواب داد: گذشتهات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو. ايمان را نگه دار و ترس را به گوشه اي انداز. شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بداني که چطور زندگي کني.
Thursday, January 03, 2008
Wednesday, January 02, 2008
دوستان عیب من بی دل حیران نکنید گوهری دارم و صاحب نظری می جویم
Wednesday, January 02, 2008
Tuesday, January 01, 2008
" inam az 2007 , berim soraghe 2008 ! "
گر نشان زندگی جنبندگی است خار در صحرا سراپا زندگی است هم جُعَل* زنده است هم پروانه لیک فرقها از زندگی تا زندگی است
* جُعَل: حشره ای است که بر روی سرگین حیوانات می نشیند، در اصطلاح به انسان پست و فرومایه گفته می شود
Tuesday, January 01, 2008
|
|