Just read me ....
|
Tuesday, May 02, 2006
Monday, May 01, 2006
" به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد " :
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرهای که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک ؛ گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من هدیه می آوردند به مادرم که در آیینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود و به زمین ؛ که شهوت تکرار من ؛ درون ملتهبش را از تخمه های سبز می انباشت ؛ سلامی دوباره خواهم داد می آیم ؛ می آیم ؛ می آیم با گیسویم ؛ ادامهء بوته های زیر خاک با چشم هایم ؛ تجربه های غلیظ تاریکی با بوته که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم ؛ می آیم ؛ می آیم و آستانه پر از عشق می شود و من در آن استانه به آن ها که دوست می دارند و دختری که هنوز آن جا ؛ در آستانهء پر عشق ایستاده ؛ سلامی دوباره خواهم داد.
فروغ
Monday, May 01, 2006
|
|